اقبال دریافت که تصوف پیشین ما، تصوف سنتی ما بیش از اینکه متمایل به اختیار باشد متمایل به جبر است. آدمی را تبدیل به قطرهای در یک دریای بزرگ میکند تبدیل به ذرهای میکند که در دل یک مغناطیس عظیم افتاده است و از خود قدرت جنبش ندارد و به همین سبب همه جا دعوت به رخوت و رکود میکند و آدمی را در این جهان هیچکاره میداند برای اینکه او را از دل این مغناطیس جبرآور بیرون بکشد ترجیح اقبال لاهوری بر این است که آدمی خودیتی دارد استقلالی دارد اختیاری دارد و در زیر
اقبال معتقد است همان ابتدا که مسلمانان با فرهنگ غربی که فرهنگی یونانی آن زمان باشد مواجه شدند، یک انحراف بزرگ رخ داده است و آن انحراف بزرگ عبارت بود از این که فکر دینی اسلامی رفت زیر سلطه و سایۀ فکر یونانی و متفکران مسلمان به جای اینکه اسلامی بیاندیشند و آبشخور و سرچشمه اصلی و اولین فکر آنها معارف دینی و قرآن و سخنان پیامبر باشد از اندیشه یونانی تغذیه کرده است و لذا خدایی که از نظر اقبال مسلمانها میپرستیدند خدایی نبود که مستقیما توسط قرآن معرفی میشد
درباره این سایت